Wednesday, December 24, 2014

NEVESHTA INTERNATIONAL:ISTANBUL , ISTANBUL

ISTANBUL,ISTANBULاستانبول, استانبول





Dr Faramarz Soleimani:Istanbul,Istanbul
استانبول, استانبول
Istanbul, Istanbul
At the end of a long tunnel
Under Bosphorus
And between two continents
The sun rises
On red flag
Turk Bayragi
With a white crescent moon and star
Ay-Yildiz
Love flies like butterflies
on the sky
And marble of the sea
The sea of blue marvels Extending her waves
In Akdeniz and Karadeniz
In love and life
Istanbul,Istanbul
Is Tan Bul,Istanbul
.
Silk Road strolls with you
Between lands of sands
In harbor and the sea.
She sits and chats with you
In cool Grand Bazaar
On Ghali
Behind colorful ceramics
And stained glass windows
While smoking hookah
And sipping on tea
Istanbul,Istanbul
.
You are not just a city
You are Empress Zoe  or
King Suleiman,The Magnificent
Adorned in gold and jewels.
You are the bride of the globe
Istanbul, Istanbul
.
You rose in roses
You fell in ashes
But then you flew
To the orbit
And constellation
Istanbul, Istanbul
.
You were called Is Tim Bolin
Or To The City
But sitting with Golden Horn
You are called IstanGold
You walked with me everyday
From Taksim Square to Aksaray
You walked me to Holy Wisdom of Hagia Soufia
And Topkapi Saray
Istanbul, Istanbul
.
Who said we were at war?
We always were in peace and love
And birds
Still fluttering
Between us
Istanbul, Istanbul
.
Once said Orhan Vali Kanik ,1914-1950:
"I am listening to Istanbul with my eyes closed
First breeze is blowing
And leaves swaying
Slowly on the trees
Far far away the bells of the
Water carriers ringing
I am listening to Istanbul with my eyes closed ."
Orhan Vali ,drunken of old times memories continues:
"I am listening to Istanbul with my eyes closed
A bird is flying round your skirt
I know if your forehead is hot or cold
Or your lips are wet or dry
Or if a white moon is rising above the pistachio tree
My heart's fluttering tells me...
I am listening to Istanbul with my eyes closed "*
.

5
دل در بر من زنده برای غم توست
بیگانه خلق و اشنای غم توست
لطفی ست که می کند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم توست
My heart is living for your sorrow
Stranger to the people and intimate with your sorrow
Grace of be it not your sorrow
But so lonely won't fit your sorrow
.

Istanbul, Istanbul
I Istanbul
You Istanbul
We Istanbul
So we all are Istanbular
Istanbul
Istanbul
---
Orhan Vali's pieces Translated the Turkish by Murat Nemet-Nejat

RUMI ROBAI : FARSI/ENGLISH رباعی رومی 
فارسی\ انگلیسی


Robai by: Molana Jalaledin Molavi Rumi
Translated by :Dr Faramarz Soleimani
Painting by: Zohreh Khaleghi,
Z Gallery 

---
March 1991 ,on a trip to Istanbul,Turkey,with friend,the Persian journalist:Ali Dehbashi
Addition made on November 1st,2013
For Turkey Independence Day

NEVESHTA INTERNATIONAL:MOJ SEVOM/THIRD WAVE


    News Feed

    Moj Sevom / Third wave
    In contemporary Persian Poetry
    موج سوم در شعر معاصر ایران ۲۷ ساله شد
    تبریک به نظریه پرداز دکتر فرامرز سلیمانی و پیروان
    THIRD WAVE POEMS
    Someone mingled wave in climax,in a wearied rerun,with a sigh
    I said the alchemy of wave is in shortness
    So what is this weariness and rerun and sigh
    Not wave
    Neither short
    There were silence
    And the wave in clamor and uproar
    موج را کسی به ا وج در می آمیخت , به تکراری کسل , و هربار هی از او بر می آمد
    گفتم کیمیای موج در کوتاهی ست
    پس این اوج و تکرار و اه از چیست
    که نه موج است و
    نه کوتاه
    خاموش شد
    و موج مدام در غریو و غوغا بود
    فرامرز سلیمانی

NEVESHTA INTERNATIONAL:FARAMARZ SOLEIMANI:IRAN IS MINE



ous · Next



*  ایران مال من است ,از:شهرام گراوندی:
# دکتر فرامرز سلیمانی

سفر ، آینه ی راه مسافر است و شعر آینه ای مضاعف که متن را پیش پای شاعر می گسترد و او را با خود می برد. سفر ، درک حضور و شعور و شناخت ، همراه لمس نزدیک اشیا است که حس ها و عواطف را می سازد و غریبه را با آشنا یکی می کند ؛ یعنی غریبه را آشنا می کند . و راه ها و رفتن ها را ؛ آن سا ن که در کتاب " ایران مال من است " ، مجموعه ی شعرهای تازه ی شهرام گراوندی می توان نشانه های آن را دید.

شاعر در این روایات شاعرانه ، غریبه را با نظام واژه ها اخت می دهد و گاه به همان غریبه گی نگاهشان می دارد تا آشنایان به سوی او بشتابند و با او در آمیزند ؛ و هم از این روست که گاه " طرح- نقاشی " نام می گیرند و گاه در خواب و بیداری به سراغ او می آیند و گاه به رویا . گاه حاصل " غروب کیش" و یا " شب شرجی اهواز " و " یک شب نیلی با حافظ در شیراز " و یا در " سال های خاکستر و طلای خانه به دوشی " اند که شکل دیگر سفر است ؛ و ولایت هم . زیرا در همه حال این نگاه است که تماشا را در ذهن و واقعیت می یابد و با واژه ملغمه می سازد و سفر نیز در چنین ماهیتی موجودیت می یابد . اما در همه حال ، شعر شاعر حتا اگر تنها نام واقعی شهر و دیاری را بر پیشانی داشته باشد یک سفرنامه ی خالی نیست ؛ بل سفرنامه یی ست به رویا که نام شعر به خود گرفته تا به همان درک حضور و شعور و شناخت در حوزه ی حس ها و عاطفه ها در آید .

نه من غریبه ام
و نه این سمفونی دو تایی
اجنبی


از سری شعر های باغ ملک / سره نا ،ساعت یک بامداد ، ص ١٥

او در جهانگردی و ایرانگردی هایش با شعر هایی برای یکی شدن و برای گرم شدن ، بی نوشتن و گفتن ، به دنبال آن غریب گمشده می گردد که شاید سفر به او باز گرداند و متن آینه وار را متکامل کند .

سفر مرا می برد به راهی
و منتهاش ناپیداست
در تمام این سال ها
سال های طولانی

ص ٤٢


چیزی اما غریبه و اجنبی نمی نماید . قصه ی ساز و کِل است و همسایه و عقرب و ارواح سواران بختیاری و جعفرقلی و دیگران که حتا وقتی دور می شوند ، دور نیستند و زنان و دختران شالیکار ساری و مردان بلوچ و تنها سفر و راه است که داستان شان را در دل شا عر آواره زنده می کند . تداعی تاریخ است و تصویر آن که زندگی را زنده می دارد و واژه های عام و آشنا یا محلی نیز در این میانه بی تقصیر نیست که آن یاد ها و آن خواب آشفته را بیدار می کند . و تو را می برد از مصاحبت سیروس – زنده یاد سیروس رادمنش ، شاعر موج ناب - تا نقش سربازهای صفوی یا که از سربازان صفوی تا سیروس - که خود دیگر- استعاره ی دور و دراز تاریخی ست و یا شاید هم تمام تاریخ .

سفر گراوندی سفری تاریخی ست به عرض و طول جغرافیا و بالعکس . و باغ ملک یا رود کارون و سرزمین بختیاری و آن دیگر نام های - بیشتر- شمالی و مانند آن ها ، تنها بهانه ای است . بهانه هایی برای وصلت و ولایت و جاده و راه ؛ همه همان من است . همه ، همان منِ شاعر است . و برای همین هم می خواهد تنها باشد تا تنها تمام آن را تا بی نهایت برود. نهایت شور شاعری است این رفتن به راه و تنها رفتن تا به شور تمام .

انسان اندیشه ورز در آزادی می زید و به یک جا و قاب و زاویه و چهارگوش محدود نمی شود . و شعر انسان آزاد شاعر ، شاید در آواره گی شکل می گیرد. شکلی که هستی را طرح می زند و به ارتعآش می اندازد که نیز تصویری از خاک و زمینِ همیشه در حرکت و گردش است و همان می شود که مشام او را مرتعش می دارد و " آدورنو" هم توقع دارد که می گوید " شعر تنها در مهاجرت انسان شعر می شود " .

دور می زنم خیابان را
از نیمه راه
بر می گردم
بوی کاهگل
مشام مسافر را
مرتعش می کند

ص ٨٠ و ٨١

در شعر مسجد سلیمان ... فاصله به مفهوم تاریخ در گستره یی تمام آمده است ؛ اما باز شکل و شمایلی جغرافیایی دارد با دره ها و کوه ها و قصه های فریبا و خواب های مخدر که رویا را گم می کند . همان که در " اتوبوس آبادان " هم گم می شود که تو را می چرخاند و مثل زمین می چرخد و فضا را پیش چشمان جست و جو گر تو می آورد و د ور و دورتر می کند .


...در شعر اتوبوس آبادان که پیش تر با عنوان اتوبوس در کتاب نخست شاعر – بر بال بلند باد / سال 1376 - آمده است ، بو به حس های شاعر و شعر در می آمیزد .

بوی شرجی
بوی ابر بی بارانی از پی و نم
قارچ های روییده بر پیشانی
و چشمه های همه جا سر برآورده
در تن یله بر اسفنج پشتی ها
اضطراب و
هول و گاه زنده - گاه مرده
در خواب و بیداری ناگزیر

ص ٦٣


شهرام گراوندی در کتاب شعر ایران مال من است به راه عاشقی می رود تا به فرانگری در واژه و طرح برسد . این جا هر شعر او زمینه و نشانه ای زلال و نیز تصویر و استعاره ای است که بر کشف راههای تازه در جغرافیای شعر دلالت دارد. سیاه مشق های شهرام در کتاب بربال بلندباد - مجموعه شعر۱۳۶۹ تا ۱۳۷۵ - شاعر را به بلوغ بیانی و روایی رسانده و دوره ی دیگری را در شعر او نقش زده است . این که شاعر با قلمی در دست راه می رود و قانع نمی ماند ، از او جست و گری تشنه و دست یابنده ساخته و هرشعر او را در سفر و نیز در حضر ، صیقل زده و پرداخته است...

غروب کیش شرجی
با کشتی یونانی
که مثل سگ پیر مرده ای
افتاده گوشه ای
با من و یار / دلدار
که حالا زن مردم است !

ص ٥٩


بر بال بلند باد / مجموعه شعر ١٣٦٩ تا ١٣٧٥ / گلپونه ١٣٧٧، نوید شاعری را می دهد که پرسش های ارسطویی را با شعر ش پاسخ می دهد ؛ که نیزعاشقانه ی پر تحرک انسان است و صراحت و تصویر زبان را می شناسد. او آن چه را که در شعر اتوبوس با عنوان " چه چیز چشم به راه آمدن توست " می پرسد ، با شعر هایش پاسخ می دهد .


انسان به باد
تکیه نداد
و عشق به ترنمش
ادامه می دهد

ص ١٨/ شعر امید

آنگاه در یک اشاره ی " من و تو " وار ، عاشقانه ی " بادبادک شوخ یله بر بال بلند باد " را می سراید که ماجرای رویاهای دور و دراز " سال های بی دوبار" است . گویی که دارد درآمدی برای عبور و گذار می چیند تا زمزمه ی " ایران مال من است " را سر دهد . چه، شاعرِ مسافر ، قصد سفری دور ودراز به درون و پیرامون دارد .


شاعران مسافر کم نیستند . زیرا سفر یک دگرگونی بزرگ فردی و اجتماعی است که آدمی با ذهن و ذات خویش به استقبال آن می شتابد و حالا به شهرام باید خوشامد گفت . کتاب را که می خواندم در دست هایم پرپر شد . اندیشیدم شاعر چه پرپری زد در این سفر و چه تقلایی کرد تا تمام تماشایش را در این جا ، در ذهن کتاب و در ذات واژه آورد. شوخی نیست.


دکتر فرامرز سلیمانی
9 جولای 2013
نیواورلئانز ، لوییزیانا.

........................................................

دکتر فرامرز سلیمانی سردبیر انتشارات کتاب موج در ویرجینیا ، سردبیر مجلهٔ بین‌المللی نوشتا و نشریه ی موج و مدیر مسؤول نامهٔ IAMA ، عضو و مشاور مرکز بین‌المللی زندگی‌نامه‌ها، عضو کتابخانهٔ بین‌المللی شعر و انجمن جهانی سردبیران پزشکی است. او بیش از 75 عنوان کتاب و یک‌هزار مقاله به زبان‌های فارسی، انگلیسی و دیگر زبان‌ها منتشر کرده‌است.