Saturday, January 24, 2015

NEVESHTA:BABAK ABAZARI:POEM


براى شاعر و نويسنده يى كه ديگر نيست مهمترين يادآوري نقل و نقد آثار اوست
مجله موج
www.mojmagazine.com
The most valuable Memoriam for author who 's gone is his/her works and its review. Here is a poem by Babak Abazari, 1984-2015, who recently died at Caspian Sea .
Moj Magazine
به درخواست چند نفر از دوستان در چهارمین سالمرگ پدرم این شعر را از کتاب گهواره ای روی گسل می گذارم:
بعد از آن
اولین غروب پاییزی
دیگر از زنگ تلفن می ترسم...
See More
از کتاب گهواره ای روی گسل 
بعد از آن
اولین غروب پاییزی
دیگر از زنگ تلفن می ترسم
مثل درخت گردوی پیر
از شروع برگریزان می ترسم
***
دوست دارم
این فیلم را بزنم عقب
آنقدر
که مرده شورها تو را نشورند
و انیمیشن پدر و دختر
شانه هایم را نلرزاند1
سکانس های زیادی ناتمام مانده
مثلن داماد شدن من
مثلن زیارت رفتن تو
مگر به همین بهانه ها
این کت شلوار را نخریدی
همینی که مرده شور دارد قیچی می کند
دوست دارم
این فیلم را برنم عقب
آنقدر که هنوز
از روی وظیفه 2
به دریا شلیک نکرده باشم
و خورشید چشم روشن بن بست البرز
بر بام دیگری
طلوع نکرده باشد
بدون تو و او
داماد شدن
سواری با اسب چوبی ست
آنقدر فیلم را بزنم عقب
که مرا به مدرسه نبرده باشی
بلد نباشم بنویسم بابا
یتیم شدن
از فیلم های هیچکاک هم ترسناک تر است
تو با قدی کوتاه
کار قبرکن را راحت کردی
اما نمی دانم چرا
خانه
به اندازه ی جای خزر روی نقشه خالی شده
و سفره
مثل طناب رخت زندان کوچکتر 3
از حال زن ات نپرس
بعد از تو
غذاهایش خوشمزه نیست
مادر
شطرنج بازی ست
که فقط
چند سرباز پیاده دارد
دیگر
فیلم های فارسی نمی بیند
می ترسد
از خاطره ها
از سینماهای نامزدی
از بوسه های یواشکی
مادر
خاطراتش را سانسور می کند
و دکتر
دستور داده
تمام عکس هایت را توقیف کنیم
وقتی قرار نیست
بچه هایم به تو بگویند پدربزرگ
وقتی قرار نیست
کتاب هایم را تو بخوانی
وقتی دیگر
سر من داد نمی زنی
زندگی
به بد مزگی خورشت آلو با مرغ تازه عروسی ست4
کاش
این فیلم هم
در سینما رکس می سوخت
تا دیگر
تو نقش اول مرگ نباشی
و گورستان
دیالوگ فی البداهه خانه...
________________________________________
1- انیمیشن پدر و دختر یکی از شاهکارهای انیمیشن است که داستان پدر و دختری است.
2- در سربازی ، ناوبان بودم و در میدان تیر مجبور بودیم به دریا تیراندازی کنیم
3- تاثیری از شعر شاعر فقید شادروان کمال رفعت صفایی
اصل بخشی از شعر ایشان: اندک اندک در می یابی / که طناب رخت کوتاهتر شد/ سفره کوچکتر شد...
4- خورشت آلو با مرغ فیلمی است که محصول مشترک مرجان ساتراپی و ونسان پارونو با بازی گلشیفته فراهانی و... که در آن مردی به انتظار مرگ می نشیند.
5- این شعر در تاریخ اردیبهشت 91 سروده شده اما برای اینکه این مرثیه نیز در کنار دیگر سوگ سروده های برای پدرم باشد در اینجا قرار دادم.

Friday, January 23, 2015

NEVESHTA:NEDA

برای این سرب داغی ک گذشت
یک دقیقه سکوت کنید.
کمی وقت می‌خواهد
تا این خون و پاره‌رگ را
-هنوز تپان و گرم-
با خود بکشاند تا فراموشی خاک
تا دست‌به‌دست کردن
با تاریخِ خون‌آلودی دیگر.
پس یک دقیقه سکوت کنید لطفا!
دخترک
به‌قدر آخرین‌هایِ نفس‌اش
با ما حرف دارد برای گفتن.
Hossein Sanapourحسین سنا پور
مجموعه شعر " آداب خداحافظی "

BABAK ABAZARI:PROSE

رفقا سلام...
و این سلام چقدر برایم تازه است! همه چیز از یک آبسه لثه شروع شد و کم بود تا کما و احیانا مرگ پیش برود.
3 بیمارستان و 7 الی 8 کلینیک و مطب تخصصی و فوق تخصصی نیز حاضر نبودند فک و لثه ام را جراحی کرده و می گفتند میزان و شکل آبسه عفونتی به گونه ای است که احتمال ورود عفونت به سیستم جریان خون و کما حتی مرگ هست.
خلاصه رفتیم بیمارستان تخصصی دندانپزشکی ارتش و بعد از 4 ساعت جلسه و اختلاف نظر یکی از جراحان با اصرار عمل کرد و پس از یک عملیات پر فراز و نشیب که حاصلش چندباری بی حالی من شد عمل تمام شد و سپس تب و لرز شروع شد و بعد از آن خون بالا آوردن های پیاپی...
تا روز چهارشنبه اوضاع بدین منوال گذشت...
روز چهارشنبه حالم رو به وخامت گذاشت و دیگر حتی توان صحبت کردن نداشتم و زیر دو پتو مثل بید می لرزیدم و تب امانم را بریده بود در خواب و بیداری روایت های مختلفی از مرگ خودم را می دیدم تا جمعه ظهر همینگونه بودم و امیدی نداشتم تا اینکه جمعه عصر دستان شفا بخش مادرم به فریاد رسید و بلاخره سلامت تا حدودی حاصل شد.
به قول حسین پناهی به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد...
روز دوشنبه که جراحی داشتم متاسفانه نتوانستم در مراسم اختتامیه جشنواره خوشه شرکت کنم و میزبان بدی بودم و افتخار همراهی میهمانان عزیزم را نداشتم.از همه شاعران خوبی که در این روز با شعر خوانی و حضور خودشان باعث رقم زدن لحظاتی پربار شدند تشکر می کنم و مجدد به خانم لیلا حکمت نیا تبریک گفته و آرزوی موفقیت برایشان دارم.
خلاصه این بار هم از دست مهربان مرگ گریختیم چرا که برای چون منی مرگ بر اثر یک دندان سه سانتی فاجعه بزرگی ست تا قرن ها ننگ اش را نمی توانم تاب بیاورم...

BABAK ABAZARI:PROSE


به خفه خون نشسته ایم بر خفه خوان نشسته ایم...
هنوز با دیدن فیلم فهرست شیندلر شانه هایمان می لرزد و رایش سوم با آن سبیل مسخره اش را تا انتهای تاریخ نمی بخشیم، فاجعه تراژیک نازی ها هیچ وقت شاهدین میلیونی و پخش زنده نداشتند و من بسیاری را می شناسم وقتی می گویی آشویتس یاد بچه هایی می افتند که با نقاشی های رنگارنگشان که در آن یک خانه بود با پنجره و دودکشی که از آن گرما بلند می شد، لابه لای گازها و کوره ها آخرین لبخندشان را می زدند،تصور می کنند. بچه هایی که قرار بود انسان را بسازند که به قول جان لنون تصور کردنش سخته...
ما امروزه مجبوریم تا آشویتس را بنویسیم و تصور کنیم تا زمانی که قلب این شامپانزده جهش یافته به نام آدمی می تپد یادش بماند که تا چه اندازه می تواند شنیع باشد.
امروز دیگر مساله یک گروه تروریستی یا بنیادگرا و جنگ بین شیعه و سنی و خلیفه احمق سیاه پوش نیست بلکه مساله از بین رفتن قبح فاجعه ای است که هر چه بیشتر به اشتراک گذاشته می شود و لایک می خود از یک امر تراژیک به یک کار درام تبدیل می شود و اندک زمانی نمانده تا سانتی مانتالش کنیم...
وقتی عده ای که مدعی انسان والایند و خود را بقایای کتابی می دانند که وارث خرد و آب و روشنی اند این چنین در برابر چشم میلیاردها انسان سر عده ای دیگر را می برند فقط سر چند نفر را نبریده اند!!
داعش و تمام حامیانش و تمام کسانی که مدعی مبارزه با این توحش رداپوش مقدس که بی اذن اسم الله دست به تجاوز گروهی به زن ها نمی زنند و نامش را گذاشته جهاد نکاح و به یقیین مدعی بهشت نیز هستند در حال بریدن سر آدمیت هستند، انسانیتی که پا به فضا گذاشته اما در پشت اکانت های مجازی خود تنهایی اش را غمباد می گیرد.
وقتی یک عده که ما مدعیان منورالفکر! بودن آن ها را بربر می خوانیم می توانند از یوتیوب و فضای نت و شبکه های اجتماعی که لابد با ادعای گزاف کاخ نشینان سفید! برای اعتلای دموکراسی و آزادی بیان ساخته شده اند، شمشیری دو لب ساخته اند که در یک ویدئوی سر چندین انسان را سربریده و به تمامی انسان های جهان از توالت های معابد در توکیو تا پشت میزهای قمار لاس وگاس در گوشی اپل 6 نشان می دهند و با هر کلیک ما فرایند عادی سازی شروع شده و ما عادت می کنیم به خفه خون گیری عمومی در برابر این جنایت فجیع که انسان بر انسان روا داشته...
اگر دیروز بساط بسمل شدن در شعرها مزین می شد تا صله ای گرفته شود امروز را چه بنامیم که همراه با دیدن ویدئوی سربریدن دولت اسلامی مشغول خوردن چی توز نمکی هستیم و نهایت کاری که می کنیم پکی عمیق به سیگار است تازه اگر کانال را عوض نکرده تا ببینیم تیم فوتبال فلسطین در نمایش یک سیرک چند گل خورده!؟

HASTI MITRA/BABAK ABAZARI


آخرين پست بابك اباذري جمعه شانزده ژانويه حدود سر شب ايران گذاشته شده . جماعتي كه با او دوستند و مي گويند دوستند آخرين بار كي با او در تماس اس ام اس، وايبر ، فيس بوك يا تلفن بوده اند . اين همه شاعر و مترجم و نويسنده كه توي فيس بوك از قتل و خودكشي خبر داده اند و بر هم پيشي گرفته اند و يا تصميم گرفته اند كلن مهر سكوت بزنند بر لب يا بقيه را منع كنند كه چرا قتل قتل كرده ايد ، چرا هيچكس ننوشته است دقيقن آخرين بار كي با بابك اباذري تماس داشته اند. همه كساني كه نشر نصيرا ازآنها كتاب چاپ كرده است چرا خيلي شان ساكتند .
اين كه بگويند كي با شادروان بابك تماس داشته اند دو فايده دارد
يك سرنخي بدست مي آيد از اينكه اين اتفاق كي افتاده است و شايد به دليل مرگ هم كمك كند
دو هم خودشان و هم بقيه متوجه مي شوند اين ناشر را چقدر و در چه سطح و عمقي تنها گذاشته بودند .
از طرفي اين دو نفر ديگر كه با اباذري غرق شده اند اسم ندارند ؟ شاعر نيستند ؟ آيا بابك اباذري احيانن با دوست هاي دبيرستاني اش به سفر رفته بوده است ؟
بابك اباذري چند ماه پيش يك گروه وايبري درست كرده بوده براي انتشاراتي جديدش و اولش من هم جزو اد ليست بودم كه به او تشر زدم كه چرا بدون سوال و اجازه اد كرده شايد همه دوست نداشته باشند جزو گروه وايبري باشند يا كساني كه نمي شناسند شماره شان را داشته باشند و متاسفانه آمدم بيرون . براي همين نمي دانم آن جمعيت زياد چه كساني بودند ولي حتمن در ميان آنان شعرايي حضور داشتند و اين تبليغات فقط براي جذب مشتري كتاب نبوده ؟ سوال اين است كه از شانزده ژانويه تا بيست ژانويه بابك اباذري در گروهش ساكت بوده و كسي متوجه نشده و سراغش را نگرفته؟ اين جماعت هيچكدام در فيس بوك نيستند در مورد آخرين باري كه اباذري در اين گروه چيزي نوشته است يا پستي گذاشته است حرفي نزده اند ؟
كجايند اطرافيان اباذري ؟ نكند اباذري اطرافياني نداشته است ؟

NEVESHTA INTERNATIONAL:SHAHRAM GERAVANDI/BABAK ABAZARI


در چشم های بی احساس و آرام ت
با برد متوسطی که فوقش تا لاله زار می رفت
میدان توپخانه را دور می زد تا امام حسین، جمهوری
اطراف میدان انقلاب توی کتابفروشی ها سرک می کشید
به شیرازه ی کتاب ها نگاه می انداخت
چند کتاب دیگر مانده، خوانده، نخوانده ...
در چشم های تو خیره می شوم ای دوست!
چشم هایت دو کاسه ی سربی سیاه است
دود تهران عنبیه هایت را آگنده، سوزانده
ولی خوب که نگاه می کنی، می شنوی
صدایی از اعماق چشم هایت دارد می آید
می نالد
می موید
زمزمه می کند آرام:
" من رفتنی بودم خره! رفتنی بودم خره! رفتنی بودم خره! "
و خره ی آخرش چنان می پیچد در گوش هایم
انگاری خود کوهستان
در کوهستان که صدا نمی پیچد
منتشر که نمی شود
ذبح می شود!
تو ذبح شده ای ای دوست!
" یه بار هم دو تا از بچه های شلوغ دوره ی دور سربازی یهو اومدن توی کارگاه و گفتن بلند شو همین الان بریم شمال! گفتم سرده تخم سگا! سگ هم نمی ره این وقت سال شمال! هزارتا کار ریخته سرم! بریم جنوب لااقل! حتا گفتم یکی از دوستام که شاعر قابلی هم هست شعری گفته که توش دویست بار نوشته اهواز! هوس اهواز زده به سرم! بریم چهارراه نادری. حصیر آباد. زیتون کارگری. ولی باز گفتن بریم شمال! ما هم رفتیم. دردسرتون ندم! ما هم افتادیم توی آب و تخمی تخمی مُردیم! "
در چشم های تو خیره می شوم ای دوست!
در چشم هایت نشانی از زیستن نیست
چشم هایت با خودت مرده است
همه ی ماجرا این است ...
****

BABAK ABZARI,1363-1393


همدردی هشتاد و یک شاعر و نویسنده با خانواده بابک اباذری



بیست نهم دی‌ماه سال جاری مدیر انتشارات «نصیرا»، بابک اباذری درگذشت.
علت فوت از سوی پزشک قانونی و خانواده اباذری غرق شدن اعلام شده است.
بعد از انتشار خبر درگذشت «بابک اباذری» شایعات زیادی در مورد نحوه فوت ایشان در شبکه‌های اجتماعی مطرح شد، در گفت‌وگوی کوتاهی که با «مسعود اباذری» داشتم، ایشان علت فوت را غرق شدن اعلام کردند.
برادر بابک اباذری در مورد چگونگی این اتفاق گفت: پلیس لنگرود باما تماس گرفت و ما جسد را از پزشک قانونی استان گیلان تحویل گرفته‌ایم. جسد کالبدشکافی نشد، چراکه علت فوت مشخص بود. «مسعود اباذری» در انتها از همه دوستان بابک خواست که به حاشیه‌ها و شایعاتی که در مورد فوت برادرش در شبکه‌های اجتماعی منتشرشده است دامن نزنند.
شاعر کتاب «گهواره‌ای روی گسل» سی سال پیش متولد شد.
بابک اباذری در سال‌های گذشته در کنار نوشتن در حوزه نشر و چاپ، فعالت می‌کرد.
در یادداشتی تعدادی از شاعران و نویسندگان با خانواده اباذری هم‌دردی کرده‌اند، در متن این یادداشت آمده است:

کلمه گاه نمی‌تواند موجب تسلا را فراهم آورد. ولی چه کنیم که جماعت ما همین را دارد فقط. بضاعت مان اندک است و اندوه، سترگ و ویرانگر. برای دل مادر بابک اباذری اما هیچ کلمه ای درخور نیست.
سهم شاعران از جهان فقط دریاست. بابک، ماهی‌کوچکی بود که به چشمه‌های روشن نور پیوست. تسلیت می‌گوییم به همه. و همه به دنبال ذره ای مرهمیم. در هرکجای خاک، و هرچند در فاصله، در نزدیکی. یادت همواره باد رفیق.
و در ادامه این یادداشت امده است:
ما بخشی از شاعران و نویسندگان ایران این مصیبت تلخ را به خانواده‌اش و بازماندگانش تسلیت می‌گوییم.
محمد آقازاده
سعید اسکندری
مانا آقایی
شمس آقاجانی
مسعود احمدی
حامد ابراهیم‌پور
مریم اموسا
ایرج زبردست
آرش الله وردی
حسین اشراق
سعید آرمات
آتیلا اسکندانی
محمد آشور
ژیلا الله مرادی
جمشید برزگر
علی باباچاهی
علی‌رضا بهنام
غلامرضا بشیری
علی‌رضا ابیز
قاسم اختياری
خسرو بنایی 
حبیب موسوی بی بالانی
مهرداد بهار
ارمغان بهداروند
ماشالله براتی 
باران تفرشی
منوچهر پورنائيني
محمد تنگستانی
علی جهانگیری  
رضا حیرانی
منیره حسینی 
زهره خالقی
هادی خوانساری
حميد خادمى
مهتاب خرمشاهی
ساناز داودزاده فر
علی‌اصغر رمضان پور 
حامد رحمتی
محمدرضا رزاقی   
مهدی رضازاده
عیسی سحر خیز  
فرامرز سلیمانی
فرامرز سه‌دهی  
قارن سوادکوهی 
ساره سکوت 
حسن صفدری
مجتبى صادقى 
ایرج ضیایی
حسن طوافی
هومن عزیزی 
ایمان عباس‌پی 
بهروز عرب‌زاده
ناهید عرجونی
ماهرخ غلام حسین پور 
حسین فاضلی
لیلا فرجامی
نگین فرهود 
فرناز فرازمند
اکبر قناعت زاده
محمدقایمی
مهدی قلایی 
آذر کیانی
امیرحسین کاکایی
رضا کاظمی 
مصطفا کوهستانی
عرفان کارن 
شهرام گراوندی 
الهام گردی
نیلوفر لاری پور
داریوش معمار 
اسماعیل مهران فر
محسن موسوی‌میرکلایی 
حسین نوش‌آذر
مازیار نیستانی
ناصر ندیمی 
علیرضا  نوری
سمیرا نیک نوروزی
مائده نهاوندی 
مریم هوله
محمد هاشمی
زهره یوسفی